این یکی رو اگر بشه اسمش رو گذاشت بحر طویل در وصف ریاضیات نوشتم. انگارش همون فارسی سره ریاضی هستش و قرار بود که این حالا اگر بشه اسمش رو گذاشت شعر خیلی طولانی باشه و همون طور که خواهید خوند پر از استعاره است. (به نظر خودم وجود زیاد استعاره برای برای شعرهای طولانی جالب تره چراکه مدام تکرار میشه) برنامه داشتم که چندی از ثابت های ریاضی مثل عدد پی و قوانین مهم هندسه و نظایر رو در این شعر بیارم ولی خب فرصت نشد. این هم مربوط به دوران دبیرستانه.
نگر بکن به هرکسی نگر کنی نگر به انگار کنی
ساز ببین کار بکن نگر به عطار بکن
هر آن نگر نگر به انگار کنی
بکَن بکَن دانه انگور بکَن دور ببین نور ببین خوشه انگور ببین
و که این نور به هر سو برود سر بزند بگوید که چه باشم ز که باشم بکند شک که بُوَم موج، بُوَم خط؟، نهایت وُ بگوید که اساسم همهی اصل و هرآنچه که بسازم و بدان همی بنازم و درون مایه رازم و بُوَد برگه آسم
همه انگار بُود نه کس انکار کند